donderdag 10 april 2014

ایرادات فاحش محمد رضا شاه پهلوی از دید روشنفکران!

 
 
سالها است که عده ای از دیکتاتور بودن پادشاه ایراد می گیرند ولی اگر کوچکترین شناختی از جامعه آن روزگار می داشتند و میدانستند  در برهه ای که تا حدی دموکراسی داده شد و شخص پادشاه اختیار آنچنانی نداشت, مملکت به کدامین سو می رفت... مطمئنا قضاوتی دیگر می داشتند!

فراموش نشود در آن روزگار تمامی پدران و پدر بزرگان مان  به حد زیادی  دیکتاتور و خود رای بوده و هیچ شناختی از دموکراسی نداشته اند...
{{ اکثر اپوزیسیون بعد از گذشت سالها زندگی در دموکرات ترین کشورها هنوز که هنوزه کوچکترین بویی از دموکرات بودن نبرده اند !!! ( که حال شاهدش هستیم ) }}
 
سالهاست که از مسلمان بودن و اعتقادات مذهبی, حج رفتن و زیارت رفتن پادشاه به امام رضا ایراد می گیرند ولی غافل از اینکه ٩٩% مردم و حتی گروه های سیاسی به مراتب بیشتر از خود پادشاه مذهبی تر بودند. (( مذهبی که ١٤٠٠ سال در تار و پود ذهنشان رخنه کرده را نمی شد براحتی کنار گذاشت))
در انقلاب سال پنجاه هفت به حدی مردم به مذهب گرایش داشتند که حتی نیروهای چپ کومونیست برای رسیدن به اهداف خود مرید و دستبوس آیت الله خمینی شدند!!
فراموش نشود آن ٩٨% که با جان و دل به حکومت اسلامی رای دادند از کره ماه نیامده بودند...

با این حال آن محمد رضا شاه پهلوی بود که با تمام اعتقادات مذهبی به تمام ادیان دینی تمام و کمال احترام خاصی قائل بود و تمامی افراد با هر گونه تفکر مذهبی از حقوق یکسان برخوردار بودند. 
 
بارها سر کمک دولت به حوزه علمیه ایرادات فراوانی گرفته شده ولی آیا می توان حتی یک کشور مسلمان را نام برد که به مراجع دینی کمکی از سوی دولت صورت نگرفته باشد؟
 حتی در اکثر کشور های جهان که مسلمان هم نیستند از سوی دولت به مراجع دینی شان کمک می شود.
 
با اینکه روشنفکران (!) بارها به پادشاه ایراد گرفتند  که به روحانیون بیش از دیگران بها داده شد ولی اکثر روحانیون (حاکم فعلی کشور) در زندان ها بسر می بردند!
در سال ١٣٤٢ شاهد سخنرانی و انتقاد شدید محمد رضا شاه پهلوی از روحانیون در شهر قم بودیم. 
 
سالهاست که به دروغ از فساد دربار شاهنشاهی صحبت می شود ولی غافل از اینکه دومین قدرت اقتصادی آسیا بودیم و در آمد سرانه هر ایرانی پنج برابر کشور های همسایه ما بود. قدرت خرید یک کارگر یا کارمند از آن روزگار کشوری مثل انگلیس یا آلمان هم قوی تر بود!!
آیا این چنین امکاناتی با دزدی و غارت بوجود می آمد ؟
 
براستی چرا هرگز نخواستیم با دیده باز به گذشته خود بنگریم و اگر ایرادی است آن را صادقانه با وجدانی بیدار مقایسه کنیم ؟ اگر هم ایرادی بوده آن را ربط به مسائلی دیگر ندهیم.
 بی شک حکومت مطلق نبود ولی آیا چنین انتظاری از یک کشور جهان سومی با آن سابقه تاریخی امکان پذیر بود ؟ فراموش نشود در مقایسه به کشورهای اطراف به مراتب از هر لحاظ پیشرو تر بودیم.


برای اطلاعات بیشتر و دیدن بیش از پنج هزار عکس از تاریخ معاصر ایران عضو صفحه فیسبوکی { تاریخ در تصویر } شوید!

5 opmerkingen:

  1. دوست عزیز
    ١-تقریبا تمام دیکتاتورهای دنیا معتقد هستند که برای اعتقادات اکثریت مردم و برای بهبود زندگی آنها بهترین هستند.ضمنا شاه بیت مشترک آنها هم اینستکه آنچه که بنظر دیگران سرکوب میاید در ان کشور خاص این مطلوب است چون گویا مردم آنها هنوز به سطح غربیها نرسیده اند و یا اساسا دمکراسی غربی را قبول ندارند.
    ٢- ایراد انقدرها به باج دادن شاه به شیخ ها نیست که به نابود کردن سایر نیروهای دمکراسی خواه است, که نتیجه ناگزیر ان حکومت مذهبی است. بیماری ترسیدن و ترساندن مردم از لولوی کمونیسم و سرکوب هر صدای مخالف بهانه مشترک دیکتاتورهای آندوره است
    ٣-ایراد اساسی تر به شاه مرحوم درفرار به محض احساس خطر و سپردن مملکت بدست آخوندها و تنها رها کردن دوستداران خود است. او ازسالها پیش میدانست و میگفت که اگر مملکت بدست خمینی چی (ارتجاع سیاه)نبود خواهد شد. ولی باز هم حاضر نشد سختی بکشد بماند و بحرانی که فقط با رهبری او ممکن بود کنترل شود را مدیریت کند. اینکار نشانه بی تفاوتی به سرنوشت مملکت است. تا این حد بی تفاوتی حتی میان دیکتاتورها کم سابقه است. حرفهایی از این قبیل که میترسید اگر بماند مردم کشته شوند مصادره واقیت با تخیل است. یک رهبر باید پیش بینی میکرد که در صورت رفتنش و آمدن آخوندها نهایتا مردم بیشتری کشته میشوند

    BeantwoordenVerwijderen
    Reacties
    1. منظور شما را از این که "شاه احساس خطر کرد و فرار کرد و مملکت را به دست آخوند‌ها داد" را درست متوجه نشدم. آیا منظور شما این است که شاه باید میماند و به هر "قیمتی" که شده سلطنت خود را دو دستی‌ می‌چسبید؟ شاه وقتی‌ دید مردم او را نمی‌خواند رفت و از غصه یک مشت مردم نمک نشناس دق کرد و در غربت مرد. او سلطنت به هر "قیمتی" را نمی‌خواست.

      Verwijderen
  2. مدتی است رسم شده است که طرفداران استبداد و ارتجاع آریامهری گناه استبداد را به گردن قربانیان ان, یعنی ملت ایران میاندازند. فقط اینجا جای دو سوال میماند.
    ١- چطور مردم به مراتب سنتی تر و دیکتاتور تر زمان محمد علیشاه قاجار انقلاب آزادیخواهانه مشروطه را به ثمر رساندند. انقلابی که متاسفانه با کودتای انگلیسی سوم اسفند ١٢٩٩ به سردمداری رضا خان کمرش شکست و دستاوردهای آزادیخواهانه اش به محاق فراموشی رفت.
    ٢- چطور همین مردم بقول شما "دیکتاتور" و سنتی در زمان مرحوم دکتر مصدق از همه گونه آزادی های قانونی مشروطه برخوردار بودند؟ چطور ایران در آنزمان جامعه ای آزاد بود و مطبوعات و گروه ها و دسته جات گوناگون از آزادیهای قانونی برخوردار بودند؟
    این گونه توجیهات استبدادی برای توجیه دیکتاتوری وابسته پهلوی چیزی جز سفسطه و مغلطه نیست. واقعیت آنست که مردم سنتی و دیکتاتور محصول جامعه ای دیکتاتور زده هستند. در زمانی که شاه مملکت (رضا خان) میلیونها هکتار زمین زراعی را از صاحبانشان غصب میکند و آب هم از آب تکان نمیخورد نمیتوان از مردم انتظار داشت که برای بقا در جامعه ای تا بدان حد بی قانون و استبداد زده "دموکرات" باشند.

    BeantwoordenVerwijderen
    Reacties
    1. بدبختی ما این است که تاریخ کشور خود را نمی‌‌دانیم. انقلاب مشروطیت یک جنبش طبقه شهر نشین، آن نه هم همه شهر‌های ایران بلکه تهران، تبریز ، شیراز و اصفهان بود. نزدیک به ۸۰% بقیه مردم رعیت بودند و تا ۵۰ سال پس از آن هم زیر سلطه ارباب بودند. انقلاب مشروطیت در اصل به دنبال تاسیس "عدالتخانه" بود نه مشروطیت. ولی‌ این فرزندان طبقه اشراف و فرنگ رفته بودند جنبش را به سوی مشروطیت تغییر جهت دادند.

      این که بعضی‌‌ها می‌گویند رضا شاه علیه مشروطیت کودتا کرد، داوری شتابزده است. در موقع پیدا شدن رضا خان دیگر چیزی از مشروطیت باقی‌ نماده بود که او بخواهد علیه آن "کودتا" کند. از یک طرف مجلس حدود ۷ سال تعطیل بود. و از طرف دیگر دولت مشروطه هم تقریبا وجود نداشت. زیرا کابینه یکی‌ پس از دیگری می‌‌آمدند و می‌رفتند بدون آن که بتواند کار مثبتی بکنند. در فاصله ده سال یعنی‌ از تشکیل اولین مجلس تا سال ۱۹۲۱ (زمان کودتای رضا خان) ۳۵ بار کابینه‌ها عوض شدند. در واقعه ظهور رضا خان به دلیل این بود که در صحنه سیاست کسی‌ نبود. دولت مشروطه ضعیف و ناتوان بود، پادشاه پس از انقلاب قدرت خود را از دست داده بود و روحانیت هم پس از اعدام فضل‌ لاه نوری هم ضعیف شده بود.

      ظاهراً این مشکل پهلوی ستیزی به هر قیمت هم بر مشکل عدم مطالعه تاریخ ایران هم اضافه شده است.

      Verwijderen
    2. ١- انقلاب مشروطه یک انقلاب توده ای بود و طبیعتا در یک انقلاب توده ای همه جور دار و دسته ای پیدا میشوند, از آخوندها و مقلدانشان که خواهان عدالت خانه بودند, تا سوسیالیستها و کمونیستها که در آنزمان آنها را به ترتیب "اجتماعیون" و "اشتراکیون" میخواندند. بنابر این تمامی گرایش هایی فکری و اجتماعی در این انقلاب دست داشتند. شما متاسفانه به تقسیم بندی انقلابها و خصلت های هر یک از انواع ان آشنا نیستید. بنابر این توده ای بودن این انقلاب بهیچ عنوان به معنای بی هدف بودن ان و شکست الزامی ان نیست. طبیعتا به هیچکس هم اجازه و مشروعیت کودتا را نمیدهد.

      ٢- اینکه پهلوی چیان دائما ضعف شاه را در فردای انقلاب مشروطه دلیل شکست ان انقلاب میدانند تنها نشاندهنده آنست که این جماعت پهلوی طلب اصلا کمترین اطلاعی از "مشروطیت" ندارند و با آنکه "مشروطه" دائما لقلقه زبانشان است هرگز معنای ان را درست نفهمیدند. نمیدانند که اساسا هدف از انقلاب مشروطه کوتاه کردن دست مقام سلطنت (شاه یا ملکه) از قدرت و دادن نقشی تشریفاتی به این مقام است. آنچیز که از فردای کودتای سوم اسفند در ایران بوجود آمد وشاه قدرت مطلقه در کشور پیدا کرد اساسا مشروطه نبود. از جمله بهمین دلیل است که میگویند و بدرستی هم, که کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ کودتایی ضد مشروطه بود.

      ٣- مجلس تنها یکی از ارکان مشروطه است و اگر چه نبود ان ضایعه مهمی برای حکومت مشروطه بشمار میرود اما مهمترین دستاوردهای مشروطه آزادی بیان و آزادی عقیده و آزادی تشکیلات است که این آزادیها قبل از کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ وجود داشتند و باکودتای سوم اسفند ١٢٩٩ به محاق فراموشی رفتند.

      ٤- گر چه از فردای کودتای انگلیسی سوم اسفند ١٢٩٩, مجلس بطور دائم و دوره ای تشکیل میشد, اما مجلسی دست نشانده و فرمایشی و مطابق دستور دیکتاتور بود که نمایندگانش هم دست نشانده و دست چین شده دیکتاتور بودند. چنین مجلسی نبودنش به مراتب از بودنش بهتر است چرا که چنین مجلسی هرگز کمکی به استیفای حقوق مردم و محکم کردن مبانی مشروطه نمیکند و نکرده است. در حالیکه مجالس قوی و استخواندار ما همگی در پیش از کودتای سوم اسفند تشکیل شدند و نمایندگان استخواندار ما همگی محصول انقلاب مشروطه و دوران پیش از کودتای سوم اسفند بودند. نمایندگانی مثل مرحوم دکتر مصدق که جانانه بر ضد بازگشت دیکتاتوری مقاومت میکردند و متاسفانه بدست دیکتاتور تبعید و زندانی شدند تا راه برای نمایندگان بله قربان گو باز شود. کار مجالس فرمایشی پس از کودتای سوم اسفند یا تمدید قرداد خجالت بار دارسی انهم بوجهی به مراتب بدتر بود یا زدن مهر تایید بر جدا سازی بحرین و هامون از خاک ایران.

      ٥- پهلوی ها نمایندگان استعمار و حافظ منافعشان در ایران بودند و نه تنها دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود کردند بلکه با دیکتاتوری خشنی که برقرار کردند راه را بر هر گونه مخالفت بر علیه زیاده خواهیهای استعمار بستند و کشور را دودستی به استعمار تقدیم کردند. طبیعی است که چنین رژیمی مورد نفرت بحق توده های مردم قرار میگیرد و پهلوی ستیزی" را چیزی در ردیف "استعمار ستیزی" و "خفقان ستیزی" مینماید. آیا مگر مردم فرانسه از حکومت دست نشانده هیتلر در ان متنفر نبودند؟ آیا درک این مساله برای شما پهلوی طلبان تا این حد سخت است؟"

      Verwijderen