سلام عمو جون ،
امیدوارم که خوش و سلامت باشید. راستش امروز صبح بسته پستی شما رسید و کلی سوپرایز شدم . ( مثل بچه گی ها هفت تا دوستون دارم ) راستی عموی عزیزم شما سایز "گرفرند" من را از کجا میدونستید ؟! خلاصه همه جوره شرمنده کردید .
بابا و مامان هم کلی سلام میرسونند و بابت کادوها تشکر میکنند و امیدوارند که بزودی تقی به توقی بخوره و شما هم بتونید بیاید ایران تا دوباره همه دور هم باشیم .
عمو جون یک درخواستی از شما دارم که دوست دارم بین خودمون بمونه ! راستش زده به سرم اگر بشه من هم بیام اونور پیش شما و میخواستم نظر شما را بدونم. میدونم که شما بد من را نمیخواهید و تا جاییکه تونستید همه جوره کمک حالم بودید ولی باور کنید خسته شدم و در اینجا هیچ امیدی به آینده ندارم . از منفی بافی و نق زدن خوشم نمیاد ولی عمو دیگه احساس خفگی میکنم .
درد یکی و دو تا نیست که بخوام برای شما بنویسم . اگر بخواهم بنویسم خودش یک کتاب شاهنامه است !
بابا و مامان دوست دارند زود ازدواج کنم ولی زیر بار نرفتم و حتی ... هم نمی خواد اینجا بمونه یعنی با هم تصمیم گرفتیم اینجا نمونیم .
دوست دارم رک بهم بگید که میتونید کمکم کنید یا نه ؟ اگر براتون مقدور باشه باید بابا را هم شما راضی کنید که اجازه بده من بیام .
عموجون شرایط خیلی بد شده و روز به روز داره بد تر میشه و اگر شما صلاح بدونید زودتر اقدام کنم .
شاید فکر کنید عشق اروپا هستم ولی شما میدونید که من عاشق ایرانم و اگر آینده ای بود هرگز چنین تصمیمی نمیگرفتم و پدر و مادرم را سر پیری حاضر نمیشدم تنها بگذارم .
از طرفی یک عده معتقد هستند این وضعیت ادامه پیدا نمیکنه و تکلیف یک سره میشه و حتی خیلی ها دلخوش کردند که ولیعهد برمیگرده و ایران دوباره مثل قدیم میشه !
عمو جون شما چی فکر میکنید ؟ میشه که ایران هم بزودی درست بشه ؟ اگر بدونم نمیام ولی اگر بدونم که درست شدنی نیست اصلا حاضر نیستم اینجا بمونم .
یک دنیا شرمندتم عمو جون و امید دارم که روزی بتونم زحمت هاتون را جبران کنم .
Geen opmerkingen:
Een reactie posten