woensdag 30 januari 2013

باز هم اخبار را اشتباه به عرض آقای مشیری رساندند!




لحظاتی پیش در برنامه افق، سیامک دهقان پور با شاهزاده رضا پهلوی ، آقای علیرضا نوری زاده ، آقای عباس میلانی ، آقای مجتبی واحدی ، آقای مشیری وآقای محمد اولیایی فر مصاحبه ای داشتند. هنگامی که سیامک دهقان پور در مورد خط قرمز افراد برای مصاحبه سوال کردند، آقای بهرام مشیری در قسمتی از صحبت هایشان به صراحت فرمودند: زمانی که بنده حاضر بودم با  رضا پهلوی در تلویزیون اندیشه مناظره داشته باشم، "رضا پهلوی در صفحه فیسبوکش نوشت که حاضر نیستم با بهرام مشیری مناظره داشته باشم " !
در اینجا از آقای مشیری که در برنامه ادعا داشت  که اگر اشتباهی از ایشان سر بزند حتما عذر خواهند خواست. تقاضا دارم رسما از اینکه با شعور مردم بازی کرده و حتی در همین برنامه چند دقیقه ای هم برای کوبیدن مخالف خود باز متوسل به دروغ شدند، در برنامه اش عذر خواهی کند.
شاهزاده رضا پهلوی هرگز در صفحه فیسبوکش یا جای دیگر چنین چیزی را عنوان نکردند که با شما حاضر به مناظره نیستند و اگر مدرک بیاورید بنده رسما از آقای مشیری و هوادارانش عذر خواهی خواهم کرد.

maandag 28 januari 2013

خطاب به منتقدان شورای ملی! چرا همراه نمی شوید؟




مدت مدیدیست که عده ای بنا به دلایلی با شورای ملی ( مخصوصا شورایی که شاهزاده رضا پهلوی در آن نقشی داشته باشد ) مخالفت می کنند و در این راستا مطلب می نویسند. با مطالبشان سعی کرده تا نظام پادشاهی را زیر سؤال ببرند.
 گاها با متوسل شدن به اسناد دروغین تلاش در تخریب شخصیت شاهزاده رضا پهلوی دارند و یا مثلا از برخورد یا حضور فلان شخص در شورای ملی ایراد می گیرند. خلاصه اینکه به چپ و راست زده ، بالا و پایین پریده، صغری و کبری چیده تا به نوعی شورای ملی را بکوبند!
 
شورایی که منشورش اگر نگویم مطلق ( هر چند که بنده اعتقاد دارم مطلق وجود ندارد ) وجدانا یکی از بهترین منشورها بوده و اصلی ترین هدف شاهزاده یا بقول منتقدان، شورای مختص به رضا پهلوی " رسیدن به یک انتخاب آزاد " است.
 
حال چطور می شود افرادی که ادعا دارند  تنها دغدغه شان آزادی ایران است، با "انتخابات آزاد " مخالف باشند؟
 
شاهزاده رضا پهلوی بارها و بارها شفاف اعلام کردند حال بحث کودتا ٢٨ مرداد نیست، بحث  خوبی یا بدی حکومت پدرم نیست، بحث حکومت جمهوری یا پادشاهی نیست بلکه هدف ما کاملا مشخص است و آن هم رسیدن به یک "انتخابات آزاد" که مردم بتوانند آزادانه نوع حکومت یا هر چیز دیگر را خودشان تعیین کنند . ایشان بارها اعلام کردند که اگر روزی مردم به حکومت جمهوری رای دهند باز به ٩٥% از خواسته هایم رسیده ام.
 
حال چرا چنین صحبت هایی یا مطالبی را هرگز از منتقدانش نمی شنویم و یا نمی بینیم ؟! منتقدان پر مدعا یی که دموکراسی را آنطور آموخته اند که هر چه من می اندیشم درست است و بس... پس احتیاج به انتخابات آزاد نیست! چرا ؟ چون مبادا خدای ناکرده یک زمان در همان انتخابات آزاد مردم به حکومت یا گروهی رای دهند که باب میل شان نبوده  یا مبادا چون شخصیتی همانند شاهزاده رضا پهلوی در این راه قدمی بر داشته با ایشان همگام شویم و ما هم زیر سایه اش محو شویم...




donderdag 24 januari 2013

یکی بود یکی نبود غیر از یک عده آدم بد و خوب هیچ خدایی نبود




روز و روزگاری در یک خانواده ای، پسری، گل پسری، قند عسلی بدنیا میاد. پدر و مادر غرق در شادی آن شب تا صبح خواب نداشتند. پسر نوزاد شب ها از گریه زیاد خواب را بر پدر و مادرش حرام می کرد اما عشق به فرزند باعث می شد که با اشتیاق هر گونه خستگی را نادیده و به فکر آرام کردن پسرشان باشند.
پدر نوزاد چون هنوز به خدمت سربازی نرفته بود مجبور شد زن و فرزند کوچکش را ترک و به خدمت برود .. اما از قضای روزگار پدر دیگر پسرش را ندید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
خبر فوت پدر به مادر بچه رسید. مادر گریان و نالان بود . از دست دادن شوهر در جوانی و بزرگ کردن فرزند خود مزید بر علت غمش بود. زمان گذشت و گذشت تا اینکه مادر با هزار درد و مشقت پسرش را بزرگ کرد.
مادر مهربان چه آرزوها که نداشت . آرزوی اینکه پسرش در بهترین مدارس تحصیل کند . آرزوی اینکه پسرش سر پیری عصای دستش بشود و همه جا با افتخار اسم پسرش را بیاورد .
اما غافل از اینکه روزگار لعنتی سرنوشتی شوم برایشان رقم می زند. 
آنطور که باید و شاید نتوانست به تربیت پسرش بپردازد . پسری که نه حمایت خانواده را داشت و نه حمایت دولت .. پسری که در برهه ای مدرسه رفت که قیمت یک بسته هرویین ارزانتر از یک پاکت سیگار بود. پسری که در خفقان کامل بزرگ شد و یک دنیا عقده در دلش جای گرفت .
هر چه بود روزگار بر وفق مراد نبود. روزی مادر پسر مریض شد. بخاطر بیماری کلیه احتیاج به دوا و درمان داشت. پسر غم را در صورت مادر می دیدید. احساس داشت . غرور داشت. حالا دیگر بزرگ شده بود و باید کاری می کرد. اما در این کشور طلسم شده کار کجا بود ؟ پسر می خواست به چند نفر رو بزند اما مردم دیگر رحم و مروت نداشتند. مردمی که ترجیح می دادند پول هایشان را در کشور عرب ها خرج کنند و حاجی بشوند و خدا را از نزدیک ملاقات و بهشت برین را برای خودشان بخرند. مردم بر این باور بودند که اگر مکه بروند ثوابش ، مخصوصا اسم و رسمش بیشتر از این است که بخواهند همان پول را به یک محتاج کمک کنند.
خلاصه اینکه پسر ناراحت با یک دنیا کوه غصه مشکلش را با دوستاش در میان می گذارد. همان دوستانی که زندگیشان شبیه پسر بود و هزاران درد و غم داشتند. خوشی ها را تنها در فیلم ها دیده بودند. هر چی فکر می کنند عقلشان به جایی قد نمی دهد تا اینکه شیطان تو جلدشان می رود و به فکر کار خلاف می افتند. میگویند باداباد هر چه پیش آید خوش آید !

 از آنجاییکه تجربه کار خلاف نداشته و این کاره نبودند چند نفری با موتور می روند وسط خیابان و زور گیری می کنند. پول یک بنده خدا که تازه از عابر بانک پول گرفته بود را می دزدند و فرار می کنند ...غافل از اینکه دوربینها و چند تا شاهد اینها را دیدند و زود شناسایی و دستگیر می شوند . بعد هم طبق معمول پشیمان از کارشان ...اما دیگرچه فایده ...؟ چرا که حکم عدل علی صادر شده بود! (( اعدام ))
همه چیز به سرعت برق اتفاق افتاد. پسری که دوست داشت زحمات مادر را جبران کند و به این طریق پول دوا و درمان مادرش را جور کند حال باید سنگینی طناب دار را بر روی گردنش حس می کرد.
مادر پسر از فرط ناراحتی اصلا نمی دانست چه کاری انجام دهد ؟ از بس گریه کرده بود اشک هایش خشک شده بود. تا اینکه خبر آوردند صبح زود میتوانید جنازه پسرت که قراراست اعدام شود را تحویل بگیرید. از آن ور پسر را سربازان علی در کمال ناباوری به پای چوبه دار بردند. پسر فکر می کرد همانند دوران کودکی که اگر اشتباه می کرد مادرش تهدید .. ولی در آخر می بخشید، اینبار هم بخشیده می شود و همه چیز تنها یک بازی است. اما غافل از اینکه اینبار جدی جدی باید از دنیا برود و بخششی در کار نیست. از ترس و اضطراب گلویش خشک شده بود. به دور و اطرافش می نگریست .آنجا به یاد پدر نداشته اش افتاد که آیا اگر من هم پدر داشتم حال و روزم این بود؟ در یک لحظه به همه چیز فکر می کرد تا اینکه کم کم چشمانش را بستند و باید از پله ای بالا می رفت که رفت و ...
بله  بچه های  خوب پسر مرد!

حکومت عدل علی احتیاجی به چنین افرادی در جامعه نداشت. باید همه پاک می بودند. باید ریشه اینطور افراد از زمین خشکیده می شد. باید درس عبرتی برای دیگران می شد که شد!
                                      *****



بالا رفتیم دوغ بود، پایین اومدیم ماست بود، اما متاسفانه اینبار قصه ما راست بود. 

dinsdag 22 januari 2013

خیانت سایت های اصلاح طلب به رهبران جنبش سبز

چند سالی است که رهبران جنبش سبز ( آقایان موسوی و کروبی ) در اعتراض به پایمال شدن حقشان به باند خامنه ای و احمدی نژاد در حصر خانگی بسر می برند. در این مدت خانواده و آشنایانشان مورد اذیت و آزار دولت قرار گرفتند.
در زمانی که آقای موسوی و کروبی در حصر خانگی نبودند و جنبش سبز را ازان همه می دانستند و تمامی مردم را با هر گونه نگرشی دعوت به همراهی می کردند، خوب به یاد داریم که از هر طیف فکری به حمایت از رهبران برخواستند و در خیابانها حضور یافتند. جو خاصی بوجود آمده بود که بعد از سالها باز می شد افراد یا گروه ها را با تفکر گوناگون در کنار یکدیگر دید. ملت بیش از پیش انگیزه برای فعالیت داشتند. بسیاری بر این عقیده بودند که موسوی دیگر آن موسوی دهه شصت نخواهد بود.
 امید می رفت با آمدن آقای موسوی در مرحله بعد تا حدی انتخابات آزاد تر و دیگر شاهد زندانی سیاسی نخواهیم بود. هر چند تفکر رهبران جنبش سبز از دید من و امثال من مطلق نبود اما می توانست به راهی درست ختم شود. هر چه بود کورسوی امیدی در اصلاحات دیده می شد که شرایط روز به روز تغییر و بهتر شود اما بر اثر عملکرد نادرست و مطالب ناشایستی که از سایت های اصلاح طلب و حامی رهبران جنبش سبزدیده شد،  با خودی و غیر خودی کردن، تمام تلاششان برای تفرقه انداختن بین گروه ها بود. اصلاح طلب ها براستی بر این باور بودند که آن جمعیت چند میلیونی که در خیابانها به حمایت از رهبران جنبش به رنگ سبز در آمدند و حضور یافتند قلبا حامیانشان می باشند.
آنها از روی خود بزرگ بینی دیگر گروه ها را به حساب نیاوردند و حتی مخالفان خود را منفور و از دور خارج شده خواندند! گاها پا را فراتر گذاشته و به دروغ و افترا افکنی روی آوردند. بطوریکه در بین خودشان چند دستگی بوجود آمد و حتی نمایندگان آقای موسوی ( ارجمند ) و آقای کروبی ( واحدی ) هم نتوانستند با همدیگر به توافق برسند. تا حدی که در فراخوان های اعتراضی که قبلا با بودن رهبران جنبش میلیونها نفر حضور می یافتند دیگر حتی چند نفرهم به خیابان نیامدند.
در آخر از بی درایتی و بی سیاستی اصلاح طلب ها کار به جایی رسید تا همان مردمی که ادعا می کردند: وای به روزی که موسوی دستگیر شود ... دیگر هیچ نکرده و کاملا بیتفاوت از کنارش گذشتند. بطوریکه در حال حاضر اکثریت تنها به سرنگونی رژیم دل بسته وهر گونه اصلاح طلبی را کاملا  مطرود می دانند.

vrijdag 18 januari 2013

همش من من من من من من ...!

 
خدا وکیلی همگی باید برای خودمون اسپند دود کنیم تا یک وقت خدای ناکرده.. گوش شیطان کر .. پاهاش شل ..گوشهاش کر .. چشماش کور.. بلا ملایی سرمون نیاد !
مثلا یک عده افراد با تفکر سیاسی که اکثرا هم دست به قلم هستند دور هم جمع شدیم تا به مشکلات و مسائل کشوری بپردازیم که نکبت و بدبختی سر تا سرش را فرا گرفته ... کشوری که مردمش بد ترین روزهای تاریخ را تجربه می کنند ولی ما که کاری به کار رژیم و سرانش نداریم !
هدف ما رو کم کنی و گاف گرفتن از دیگری است . همان دیگری که یک بار از من انتقاد کرده ... همانی که حال علیه من و تفکرم مطلب مینویسه ...
اصلا فلانی به چه حقی فعالیت میکنه ؟ مگر نمیدونه که من چشم دیدنش را ندارم ؟ بله من ! همان منی که خواهان آزادی و دموکراسی ( احترام به عقیده دیگری ) هستم و روزی سیصد بار کلمه آزادی را بکار می برم ولی با کوچکترین انتقاد برای سر مخالف تفکرم جایزه هم می گذارم.
چرا باید شخصی محبوب تر از من گامی در راه آزادی میهنم برداره ... چرا باید همه چیز به اسم اون تموم بشه ؟ چرا نباید اون طوری که دلم می خواد بشه ؟ آزادی خوبه ... دموکراسی خوبه ... اما در حرف ..!
اگر قراره مردم به اون چیزی رای بدن که باب میل من نیست، می خوام صد سال سیاه ایران آزاد نشه ! اصلا رای گیری برای چی ؟ من که به تنهایی شعورم، خردم از همه بیشتره و نگرش سیاسی من هم از همه بهتره ...
                                     ***
آره آقای جمهوری اسلامی بخند که حق داری به ریش من و امثال من  بخندی ... اصلا با بودن من و امثال من  برو حالت رو ببر ... لب کلام : تا ((( من ))) را داری غم نداری !

zaterdag 12 januari 2013

همه میگن اعدام نشن... من میگم اعدام بشن !

 
 
 
 
 
 
مدتی است در دنیای مجازی باز یک عده به تکاپو افتادند که مثلا کاری کنند زانیار و لقمان مرادی اعدام نشن ! روزی ده بار در فیسبوک هایشان مینویسند که اینها را اعدام نکنید. همه و همه مدعی حقوق بشر شدند! 
چپ ، راست، مذهبی و غیر مذهبی ... شعار میدن در حد تیم ملـــــــــــی ! همه میگن اتحــــــــــــاد !
ولی من میگم اصلا برای چی اعدام نشن ؟؟ مگه کاری هم براشون کردیم که انتظار داریم اعدام نشن ؟
 کدوم حرکت اعتراضی ؟؟ کجـــــــــــا... ؟ کـــــــــــی... ؟ اصلا با کـــــــــــی... ؟ با من مزدور ؟ یا با سلطنت طلب فسیل ؟ یا مجاهد منفور ؟ اصلاح طلب خونخوار ؟ کمونیست ...؟ یکی رو به من نشون بدین که نه در تظاهر بلکه در واقعیت مدعی حقو ق بشر بوده باشه ! نه در حرف بلکه در عمل خواستار اتحاد بوده باشه !
اتفاقا زانیار و لقمان ها باید اعدام بشن تا همه بفهمند جونشون را الکی برای ما که ارزش هیچــــــــــــــــــــی رو نداریم و پشیـــــــــــــــزی برای اینها نه در دنیای مجازی بلکه در دنیای واقعی قائل نیستیم . باید اعدام بشن تا آیندگان بدونند بی عرضه گان این برهه از تاریخ ما بودیم ! باید اعدام بشن تا بقیه بدونند که ما تنها به فکر منافع شخصی هستیم و بس !

vrijdag 4 januari 2013

با احساسات مردم بازی کردن و سواستفاده از نام شهبانو در فیسبوک !

 
 
در فیسبوک صفحه ای است به نام : Farah Diba Pahlavi ( فرح دیبا پهلوی) که تا این لحظه 129.911 نفر از هواداران شهبانو لایک زده و عضوگروه شدند. ادمین گروه بیشتر از کلمات ترکی ترکیه استفاده می کند و در اصل هویتش معلوم نیست!
مدت هاست که این صفحه را زیر نظر دارم و بارها مشاهده کردم که با کوچکترین انتقاد افراد را بلاک می کند.
ادمین گروه مدتی پیش  به حمایت از مسعود رجوی عکسی گذاشته بود که باعث بحث بین هواداران شهبانو و گروه مجاهدین شده بود . چند روز قبل هم عکسی از مریم رجوی که روی صورتش ضربدر قرمز زده بود، گذاشت که تعدادی لایک بزنند و به این طریق باز بین گروه ها اختلاف بیاندازد.
با اینکه در چند روز گذشته از تلویزیون رسمی ترکیه شخصی رسما آذربایجان ایران را آذربایجان جنوبی نامیده و همین امر موجب دلخوری ایرانیان شده ... امروز ادمین گروه فرح دیبا پهلوی پرچم ترکیه را در صفحه اش می گذارد و این جمله را در تیتر به ترکی می نویسد : ( this our flag ...notre drapeau .. bizim bayrak )
 
 


این شخص به ظاهر با گذاشتن عکس هایی از خاندان پهلوی اعتماد هواداران را جلب می کند و بعد هر از گاهی باعث تخریب شخصیت شهبانو می شود!

 
بسیاری از هم میهنان علاقمند به شهبانو فرح پهلوی از این قضیه آگاه نیستند و متاسفانه گروه روز به روز قوی تر هم می شود.از طرفی تا شخصی متوجه قضایا می شود و تا می خواهد دیگر هواداران را آگاه سازد ادمین زود شخص مورد نظر را بلاک می کند.
 
هدف از نوشتن مطلب صرفا تبلیغ شهبانو نیست و می خواهم آگاه باشید که شخص شهبانو یا هوادار واقعی ایشان  هرگز چنین عملی  انجام نمی دهند. البته نکته جالبی که مشاهده کردم اینکه گروهی که دقیقا ادبیات کیهان شریعتمداری که همیشه شاهزاده را رضا ربع پهلوی خطاب می کردند زیر همین عکس کامنتی گذاشتند و زشت ترین و رکیک ترین توهین ها را به شهبانو کردند.
عجیب اینکه مخالفان شهبانو هم عضو این گروه هستند !!
 
شخصیت و تفکر شهبانو فرح پهلوی بر همگان روشن است و هر انسان عاقلی بعد از کمی تحقیق متوجه می شود که ادمین گروه تنها هدفش اختلاف انداختن است و بس.
 
لطفآ در حد امکان اطلاع رسانی کنید تا هویت چنین افرادی بر همگان آشکار گردد.
 

http://m.facebook.com/profile.php?id=134992545438&refid=13&_ft_=qid.5829577849876816064%3Amf_story_key.2545254663011534503