zaterdag 9 juni 2012

درک حس یک زندانی سیاسی قبل از اعدام


در این سالها مخصوصا یک سال اخیر هر روز در خبر ها شاهد اعدام شدن چندین شخص سیاسی از سوی جمهوری اسلامی ایران بوده ایم  .
همیشه بعد از شنیدن چنین خبر هایی  اندیشیده ام  که یک زندانی سیاسی یا یک شخصی که حکم اعدام می گیرد در روزهای آخر زندگی  در انتظار مرگ به چه می اندیشد؟
شاید جالب باشد که همگی تلاش کنید برای چند لحظه  خود را جای آن شخص بگذارید تا آن حس را داشته باشید.
قبول دارید که اول از همه چشم انتظار کمک است تا جانش را از دست ندهد؟
اگر شما آن شخص اعدامی می بودید چه انتظاری از فعالین سیاسی می داشتید؟
آیا انتظار می داشتید که از صبح تا شب علیه هم مطلب نوشته و یک دیگر را نقد کنند؟ آیا انتظار اینکه از صبح تا شب همدیگر را مورد تمسخر و توهین قرار دهند را می داشتید؟ آیا انتظار اینکه همیشه تخم کینه و تفرقه را بین گروه ها ی اوپزیسیون پخش کنند را می داشتید ؟ یا انتظار اینکه اگر شخصی در راه آزادی هم میهنان فعالیت حقوق بشری کرد آنچنان حمله کنیم که از کرده خود پشیمان شود؟
براستی میتوانید حس واقعی شخصی که قرار است تا چند روز یا ساعت دیگر اعدام شود را داشته باشید؟
در کشوری که %۹۵ از ملتش فقط به فکر منافع شخصی است و فقط %۵ حاضرند برای آزادی کشور و هم میهنان قدمی بردارند و خود را برای هر گونه هزینه دادن آماده کرده اند، آیا همان %۵ چه قدمی برداشته و تا چه حد اتحاد داشته اند ؟ حتی برای یک حرکت حقوق بشری؟

اینجاست که مجبورم با صدای بلند  بگویم  شرم بر ما ...

Geen opmerkingen:

Een reactie posten