dinsdag 19 juni 2012

وقتی مجبور باشی فقط در ذهنت به ایران سفر کنی ...


فصل تابستان است و فصل رفتن به سفر ... این روزها بیش از هر زمان برای ایران  دلتنگ تر می شوم و تقریبا هر روز در ذهنم به ایران سفر می کنم!
شاید برایتان کمی عجیب باشد که چطور می شود در ذهن به ایران سفر کرد؟  کاری که هر روز انجام می دهم و مخصوصا زمانی که مشغول کار باشم در ذهنم بیشتر به ایران سفر کرده و برای خودم  برنامه یک ماهه می چینم و به شهرهای مورد دلخواه که قبلا خاطره ای داشتم، می روم و حتی زمانی از طریق گوگل مپ وارد ایران می شوم و شهر به شهر می گردم (از تهران به چالوس،  رامسر، رشت و همینطور به سمت آستارا ،اردبیل ، سرعین ، تبریزو و و ...)
مطمئنا افرادی که شرایط من را دارند براحتی درک می کنند و شاید به مراتب دلتنگ تر باشند.  
حدود چند میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می کنند و از این تعداد اقلیتی بخاطر مشکلات سیاسی و مذهبی نمی توانند به ایران سفر کنند. این شرایط برای اقلیتی که  از منافع شخصی خود گذشته و قید کشورش را  زده بسیار درد آور است. افرادی که در کشورهای امن می توانستند از خیلی مسائل چشم پوشی کرده و آنها هم حداقل سالی یک مرتبه براحتی به میهن شان سفر کنند تا دیگر لزومی نمی بود که فقط در ذهنشان سفر کنند!
 بارها شده که از خود می پرسم چرا صرفا بخاطر عقیده و یا آزادیخواهی اجازه رفتن به میهن مان را نداریم؟  آیا بهتر نبود ما هم همانند اکثریت مهر سکوت بر لبانمان میزدیم ؟ آیا ما بهتر میفهمیم یا آنها ؟ در برهه ای  از زمان که دنیا به فکرتکنولوژی و زندگی در کرات دیگر هستند ما هنوز به فکر ...!  در این لحظه عجیب احساس حقارت به انسان دست می دهد ولی  وجدان انسان بیدار ،نمی گذارد که براحتی بخاطر منافع شخصی (!) تفکرش را ترور کند و همین کفایت می کند که راسخ تر از قبل به راهش  ادامه دهد.
در واقع برای شخص من فرقی نمی کند که افراد مبارز خارج نشین یا داخل ایران  با چه اندیشه ای با جمهوری اسلامی مبارزه می کنند و همه تفکرها  قابل احترام هستند چون آنها هم میتوانستند جز اکثریت ... باشند.
به امید روزی که بین همین اقلیت مردمی که از منافع شخصی شان گذشتند و سالهاست که میهن شان را ندیدند اندک اتحادی بوجود بیاید تا بتوانند به یاری هم این رژیم قرون وسطایی را هر چه زودتر سرنگون سازند.

Geen opmerkingen:

Een reactie posten