woensdag 13 februari 2013

محرم یا نامحرم؟ مسئله این است!





 

چند روز پیش برای دیدار دوستی به کمپ پناهندگی رفته و در سالن انتظار منتظر بودم، گفتگوی چند نفر که به زبان فارسی صحبت می کردند توجه ام را به خود جلب کرد. مخصوصا که یکی از خانم ها محجبه بود و ساکی در دست داشت و به چند جوانی که دورش بودند با خوش رویی صحبت می کرد و مجله می داد. ناخودآگاه حس کنجکاویم ( فضولی ) گل کرد و یواش یواش به آن سمت قدم زدم و در همان لحظه دوستم سر رسید، به طرفم آمد و بعد از سلام واحوالپرسی سراغ دیگر دوستانش رفت که در حال گفتگو با خانم محجبه بودند.
من هم از فرصت استفاده کرده، جلو رفتم و با هم کمپیهای دوستم تک به تک دست دادم و احوال پرسی کردم و بعد هم طبق عادت دستم را به سمت آقا و خانم که آنها هم همانند من از بیرون آمده بودند دراز کردم و خودم را معرفی کردم. در یک لحظه دیدم دستم مقابل خانم خوش برخورد در هوا معلق مانده و ایشان دستانش را پشت کمرش قایم کرده..!
از شرم و خجالت نمی دانستم چه کنم ؟ حقیقتا در یک لحظه گنگ و سرخ شده بودم، مقابل دیگران دوست داشتم زمین دهان باز کند و من را ببلعد...منی که سالها است با تمام آشناها غیر از دست دادن روبوسی هم می کنم.
هر طور بود دستم را آرام آرام پایین آوردم و چند قدم عقب رفته، به زمین نگاه و احساس می کردم تمام نگاه ها به سویم است. بلاخره بعد از چند ثانیه جو به حالت عادی برگشت و همه مشغول صحبت کردن شدند. تا اینکه همان بانوی محجبه باز بطرفم آمد و پرسید چند سال است که اینجا زندگی می کنید و یا شغلم چیست و از این قبیل صحبت ها ... فکر کردم چون فهمیده ناراحت شدم می خواهد به طریقی از دلم بیرون بیاورد و من هم کاملا عادی جوابش را دادم تا اینکه کم کم بحث را به سیاست کشاند و کمی از وضعیت نابسامان ایران توضیح داد و خلاصه اینکه یک جورایی مخ ما را به کار گرفت تا اینکه ٢زاری کجم افتاد که اینها برای چه و که ( مجاهدین خلق! ) تبلیغ و چه اهدافی را دنبال می کنند. در آخر هم مجله ای به من داد و خداحافظی کردند.

بعد از خداحافظی با اینکه با دوستم مشغول صحبت بودم نگاهی سرسری هم به مجله داشتم و همینطورتنها به یک چیز می اندیشیدم !

آن هم به اینکه چطور شخص یا گروهی که دم از آزادی و حقوق برابری و کلی حرف های خوب خوب دیگر در هزاره سوم می زنند اما حاضر به دست دادن با من ( نامحرم ) نیستند، قرار است ناجی آزادی میهنم شوند یا اینکه در دنیا سربلندمان کنند؟

براستی من خورشید بودم و آن بانوی محترم یخ.. که اگر دستم به دستش می خورد، آب می شد ؟

دوست داشتم از آن بانوی محترم بپرسم پس فرق شما با رئیس جمهور ایران ( محمود احمدی نژاد ) که در سفرهایش چندین مرتبه دستی که به سویش از سوی بانویی دراز شده و ایشان رد کردند و با این عمل باعث شرم و سر افکندگی ما ملت شدند، چیست ؟

دوست داشتم خیلی چیزهای دیگر بپرسم اما ...
 
 
 
 
 

1 opmerking: